سرویس فرهنگ و هنر - اینجا به چند نکته درباره سریال پایتخت اشاره میکنیم که کمتر گفته شده یا اگر هم به آنها پرداخته شده، جای توجه بیشتری دارد. ...
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جیرجیرک به نقل از برترین ها - سیاوش باقی: درباره سریال پایتخت و محبوبیت و تاثیرگذاری اش حرف زیادی برای گفتن نمانده. چیزی هم برای انکار یا تاکید وجود ندارد. این که سریال همه جامعه را دربرمی گیرد و هنگام پخش هر قسمت اش خیابان ها خلوت می شوند و مصرف اینترنت هم کاهش پیدا می کند، نیاز به شاهد و مستند ندارد. این که برای تماشای قسمت آخر سریال مردم در برج میلاد صف می کشند و این که رکوردهای پخش آگهی جابه جا می شود و حتی «سنگ آسمانی» یا «شهاب سنگ» به عنوان یکی از مولفه های سریال تبدیل به سوژه می شود و سایت های فروش آنلاین پر می شوند از آگهی سنگ، همه از تبعات یک سریال-پدیده است.
قبلا هم مشابهش را دیده بودیم و مدت هاست کمتر با چنین نمونه هایی مواجهیم. دلایلش قابل بررسی است و البته اینجا نمی خواهیم به آن بپردازیم. افت کیفیت عمومی سیما و مسیر اشتباهی که رسانه ملی می رود، یکی از بزرگترین دلایل است و انتقادها هم گویی قرار نیست راه به جایی ببرد. اینجا به چند نکته درباره سریال اشاره می کنیم که کمتر گفته شده یا اگر هم به آنها پرداخته شده، جای توجه بیشتری دارد.
اول: فیلمنامه، فیلمنامه لعنتی
فصل آخر پایتخت به وضوح از ضعف فیلمنامه رنج می برد. همه آنچه بالا در وصفش گفتیم هم واقعیت فیلمنامه را پوشش نمی دهد. توضیحات و توجیهات دیگر هم بی فایده است. سریال پایتخت پس از خشایار الوند به سراشیبی افتاده و امروز اوضاعش از همیشه خرابتر است. به نظر می رسد دخالت ها و اعمال سلیقه های محسن تنابنده هم – که تازه خودش فیلمنامه نویس کارکشته ای است- به جای کمک بیشتر مخرب بوده. مسئله روشن است؛ پایتخت مرغ تخم طلای سیما و تیم سازنده آن یعنی سیروس مقدم و تنابنده است.
سریالی که هرچقدر خرجش می کنند بیش از آن را برمی گرداند. علاوه بر این که یک تنه می تواند بیننده را با سیما آشتی دهد. در چنین شرایطی اولین تمهید باید پیدا کردن و نوشتن فیلمنامه درجه یک باشد. چون کارگردان و بازیگران امتحان پس داده و تماشاگران سریال که همگی هستند، تنها چیزی که می تواند به پایتخت ارزش بیشتر یا کمتری بدهد، داستان و جزییات جذاب است. عجیب است که تیم سازنده همچنان خساست یا بدسلیقگی می کنند و به داد بچه شان نمی رسند.
دوم: سرمایه، سرمایه کثیف لعنتی
اشاره کردم که سریال دخل و خرج می کند. آنقدر گردش مالی اش شیرین است که هر هزینه ای برایش بکنند جای دوری نرفته. از آوردن ستاره های بیشتر و پرداخت های گزاف تا هزینه کردن برای تروکاژهای سینمایی و ولخرجی های دیگر. سریال از سر و رویش درآمد می بارد و همه عواملش را غرق در ثروت می کند. این وسط تلویزیون هم با کمترین دردسر -چون پروژه را تقریبا برون سپاری می کند- هم بیینده و هم درآمد را یک جا به حساب می ریزد.
در چنین شرایطی مقاومت و مانع تراشی برای ساخت فصل های بیشتر جهل مرکب است. محصولی که همه از آن منتفع می شوند و مردم هم راضی هستند چرا باید اینقدر کند و با دردسر و گیر و گور ساخته شود. چرا همه می خواهند برایش اعمال نظر کنند و ترمزش را بکشند. هر پلتفرمی در دنیا چنین سریال پرمخاطبی داشت در طول این 14 سال که از پخش فصل یکم می گذرد، سال به سال سعی می کرد فصلی به آنتن برساند و همه توان و ظرفیتش را به کار می گرفت تا بیشترین بهره را از این مرغ تخم طلا ببرد. معلوم نیست تصمیم گیرندگان اصلی چه دردی دارند که همه چیز اینقدر سخت و کند پیش می رود. به قول هوتن شکیبا این وسط کی ضرر می کند؟
سوم: سندروم فرزند بی قرار
این بلیه که کارگردان های سینما می خواهند فرزندان دلبندشان را حتما توی کارهایشان فرو کنند، متاسفانه به پایتخت هم رسید و تقریبا نتیجه مشابهی با اغلب تجربه های پیشین داشت. آقای مقدم و خانم الهام غفوری عزیز، همین یک بار کافی بود. سهیل جان قبلا هم تلاش هایی داشته و دیگر می توان با اطمینان گفت که استعداد و نبوغ او قطعا جایی خارج از حوزه بازیگری سینماست. البته اگر در آینده معجزه ای نشود. این امتحان را حسن فتحی هم کرده بود، به حرف کسی گوش نمی دهد و امیرحسین جان هم با آن چهره و قد و بالا دارد جلوی دوربین پدر حیف می شود. از مسعود کیمیایی بالاتر که نداریم. اگر از پولاد بازیگر بزرگی درآمد، کارگردان های دیگر هم تلاش خودشان را بکنند.
چهار: این سلبریتی های لعنتی
سریال پایتخت و موفقیت خیره کننده اش شمشیر دولبه است. تصور این که هر برنامه خوش سابقه ای می تواند برای سیما تبدیل به محصولی جذاب شود، ایده اشتباهی است. این را ایرج طهماسب و برنامه مهمانی در همین سال گذشته ثابت کردند. تلویزیون با محدودیت ها و اعمال نظرهایش می تواند هر شاهکاری را سترون کند. این را حتی در استفاده از رضا گلزار و برنامه پرهزینه اش دیده ایم. برنامه ای که بازخوردهایش نشان می دهد تلاش بیهوده ای بوده و مدیران شبکه پول شان را توی جوی آب ریخته اند. اتفاقی که برای فرزاد حسنی و مسابقه اش در شبکه نسیم هم قابل پیش بینی است. برنامه ای که می خواهد دنباله مسابقه هفته نوذری باشد ولی بعید است موفقیت آن را تکرار کند.
صداوسیما باید متوجه شده باشد که برنامه پرمخاطب یعنی چه. که با آمار دادن و هزینه کردن در شبکه های اجتماعی نمی شود برنامه معمولی را بالا برد و گنجشک رنگ کرده را جای قناری فروخت. موفقیت پایتخت باید گوشی را دست شان داده باشد که قبلش چه برهوتی داشته اند و دوباره پس از پایتخت جز فوتبال چیزی در چنته ندارند. استفاده از نوستالژی های قدیمی، سوار شدن روی موج های سابق و آوردن چهره های مشهور؟ پلتفرم ها ته این ایده ها را درآورده اند. اگر خلاقیت و نوآوری و آزادی عمل نداشته باشید مردم دست تان را می خوانند. دیگر سخت بشود مردم را با پشتک و وارو و شلوغ بازی گول زد. سریال لمندگان را نگاه کنید. از این همه ابتذال و بی مزگی غصه تان نمی شود؟
پنج: ماجرای عجیب نقی، فهیمه و معمولی های دیگر
نکته ای که شاید کمی نامربوط باشد ولی خالی از لطف نیست. محسن تنابنده با همه استعداد و توان بالای بازیگری اش، بیرون از پایتخت حرف زیادی برای گفتن ندارد و باورش سخت است. اغراق نمی کنیم ولی تنابنده را جز در نقش نقی معمولی کجا به یاد می آورید؟ سن پطرزبورگ؟ قهرمان اصغر فرهادی؟ دیگر کجا؟ واقعیت این است که او در دنیای سینمایی اش بیش از هر چیز نقی معمولی است. در نقش ها و کارهای دیگرش به این موقعیت حتی نزدیک هم نمی شود. آیا خودش از این وضعیت راضی است؟ تا ابد که قرار نیست نقی معمولی بماند.
این شرایط کم و بیش برای فهیمه یا خانم نسرین نصرتی هم قابل بیان است. اگرچه نصرتی همه شهرتش را با حضور ناگهانی در پایتخت به دست آورده و مثل خیلی از بازیگران مشهور سریال های مشهور دنیا، ممکن است این بزرگترین و درخشان ترین بخش کارنامه اش باشد. برعکس ریما رامین فر عزیز که خودش را بارها ثابت کرده و همای سعادت فقط در پایتخت نیست که بر سرش نشسته. اما فاصله ارسطو یا احمد مهرانفر هم در پایتخت و بیرون از پایتخت بسیار زیاد است. آیا او استعدادهای کشف نشده ای دارد که همچنان باید منتظر بروزشان بمانیم یا قرار است برای همیشه او را با نقش ارسطو و زنان و نامزدهای پرتعدادش در پایتخت به یاد بیاوریم؟