نقد انیمه سریالی شیطان هم می گرید (devil may cry)

نقد انیمه سریالی شیطان هم می گرید (devil may cry)

سرویس فرهنگ و هنر - شیطان هم می‌گرید تقریبا همان چیزی‌ست که از یک اقتباس از دانته و دنیای خاصش انتظار داریم: اکشن پر زرق‌وبرق، طراحی بصری چشم‌نواز، و ضدقهرمانی که در عین بی‌قیدی و شوخ‌طبعی، درگیر مبارزه‌ای فراتر از مرزهای انسانی است. اما نمی‌توان این نکته را هم نادیده گرفت که در یک لایه عمیق‌تر، با ترکیبی از سردرگمی‌های روایی، شخصیت‌های نه چندان عمیق، و تلاشی برای معنا بخشیدن به داستانی طرف هستیم که بیشتر به یک بازی پرحرارت شباهت دارد تا یک اثر داستان‌گو. ...

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جیرجیرک به نقل از فرادید - اقتباس های سینمایی یا تلویزیونی از بازی های ویدیویی، اغلب با چالش هایی بنیادین مواجه اند؛ چالش هایی که نه تنها به ماهیت متفاوت رسانه ها بازمی گردند، بلکه به تفاوت انتظارات مخاطب هم وابسته اند. انیمه  ۲۰۲۵ شیطان هم می گرید (Devil May Cry) به کارگردانی آدی شانکار و تهیه کنندگی استودیو میر در همکاری با نتفلیکس، تلاشی دیگر در مسیر انتقال حال وهوای یک مجموعه بازی های ویدئویی محبوب به زبان تصاویر متحرک است. اما آیا این اقتباس توانسته از هویت بازی فاصله بگیرد و به استقلالی منحصر به فرد برسد؟ آیا صرفاً با تکرار موتیف ها و طراحی های آشنا، موفق به خلق چیزی تازه شده؟ یا درون مایه ی آن چیزی بیش از نبرد خیر و شر نیست؟

مشخصات انیمه شیطان هم می گرید
کارگردان آدی شانکار
نویسنده آدی شانکار، الکس لارسن
استودیو سازنده استودیو میر
تاریخ انتشار ۲۰۲۵

«شیطان هم می گرید» تقریبا همان چیزی ست که از یک اقتباس از دانته و دنیای خاصش انتظار داریم: اکشن پر زرق وبرق، طراحی بصری چشم نواز، و ضدقهرمانی که در عین بی قیدی و شوخ طبعی، درگیر مبارزه ای فراتر از مرزهای انسانی است. اما نمی توان این نکته را هم نادیده گرفت که در یک لایه عمیق تر، با ترکیبی از سردرگمی های روایی، شخصیت های نه چندان عمیق، و تلاشی برای معنا بخشیدن به داستانی طرف هستیم که بیشتر به یک بازی پرحرارت شباهت دارد تا یک اثر داستان گو.

هویت و ریشه: دانته میان انسان و شیطان

نقد انیمه سریالی شیطان هم می گرید (devil may cry)

یکی از مضمون های اصلی انیمه، همانند بازی ها، مسئله ی دوگانگی هویتی دانته است؛ پسر اسپاردا، شیطانی که عاشق یک انسان شد و از پیوند این دو، دانته زاده شد. این تقابل میان خون شیطانی و قلب انسانی، نه فقط در تقابل های بیرونی بلکه در درونی ترین کشمکش های دانته نیز تکرار می شود. اما برخلاف بازی ها که در فضایی تعاملی اجازه می دهند مخاطب این کشمکش را تجربه کند، در انیمه این تضاد بیشتر در قالب دیالوگ های کلیشه ای و لحظاتی گذرا بیان می شود. دانته بیشتر شبیه یک قهرمان کارتونی رفتار می کند تا شخصیتی چندلایه که درگیر بحران های وجودی است. پرداخت ضعیف خود دانته، یکی از مهم ترین نقاط ضعف این انیمه است. دانته ای که در این سریال می بینیم، به دانته دوست داشتنی دنیای بازی های ویدئویی حتی نزدیک هم نمی شود.

با وجود اشاره های روایی به گذشته ی دانته، به خصوص روابطش با ویرجیل (برادر دوقلویش) و با مادرشان، سریال کمتر تلاش می کند این لایه ها را بسط دهد یا آن ها را به شکل دراماتیکی در داستان حل کند. در نتیجه، بسیاری از فرصت های عاطفی و روان شناختی اثر، به سطحی ترین شکل ممکن مصرف می شوند.

اکشن محض!

از حیث بصری، انیمه در لحظات متعددی تحسین برانگیز است. سبک انیمیشن، بهره گیری از رنگ های تیره و درخشان، تدوین سریع و طراحی نبردها، همگی چشم نواز و درخور جهان «شیطان هم می گرید» هستند. حتی یک فرد ناآشنا با بازی های ویدئویی هم می تواند بفهمد بازی های «شیطان هم می گرید» چه حال و هوایی دارند.  اما مشکل دقیقاً از همین جا آغاز می شود: زیبایی در این اثر جایگزین معنا شده است. سکانس های اکشن، با تمام گیرایی شان، آن قدر تکرار می شوند که نه تنها خسته کننده می شوند، بلکه بار دراماتیک خود را از دست می دهند.

در واقع، سریال تا حدی درگیر همان مشکلی می شود که بسیاری از اقتباس های ویدیویی با آن دست وپنجه نرم می کنند: تکرار مکانیکی عناصر محبوب بازی، بدون آن که بستری برای عمیق تر کردنشان فراهم کند. نتیجه، چیزی است شبیه یک موزیک ویدئوی طولانی و خوش رنگ ولعاب، اما بی احساس و تهی از معنا. البته سوالی که باید از خود بپرسیم این است که آیا بازی های «شیطان هم می گرید» واقعا چیزی به جز یک موزیک ویدئوی طولانی و خوش رنگ ولعاب هستند که به لطف یک گیم پلی هیجان انگیز، جذابیتی دو چندان پیدا کرده اند؟!

یکی از انتقادهای همیشگی مخالفان بازی های «شیطان هم می گرید» این است که زنان در داستان آن ها همیشه نقش حاشیه ای و کلیشه ای دارند. سریال «شیطان هم می گرید» تا حد زیادی تلاش کرده است. این مشکل را حل کند. اغراق نیست اگر بگوییم لیدی یا مری آن آرکهام، شخصیت اصلی این سریال است! دقایق حضور لیدی بسیار بیشتر از دانته است. شاید شخصیت دانته به عنوان یک قهرمان بی نقص، کمی دست و بال نویسندگان سریال را بسته است. به همین دلیل آن ها ترجیح داده اند بیشتر روی مری تمرکز کنند.

سریال «شیطان هم می گرید» تلاش زیادی می کند که داستان گسترده بازی ها را در قالب یک سریال هشت قسمتی (که هر قسمت تنها نیم ساعت است) به صورت فشرده تعریف کند. می توان گفت این سریال تا حدی در انجام ماموریت خود موفق می شود. یک مخاطب ناآشنا با بازی های ویدئویی این مجموعه هم با این سریال، به داستان اصلی این مجموعه پی می برد و با شخصیت های آن آشنا می شود.

شخصیت های درگیر کننده

نقد انیمه سریالی شیطان هم می گرید (devil may cry)

سریال «شیطان هم می گرید» اگرچه بیشتر وقت ها در مسیر کلیشه و عناصر جواب پس داده (مثل نابودی دنیا، موجودات جهنمی و …) پیش می رود، ولی در بحث شخصیت پردازی با کمی اغماض می توان گفت که به خوبی موفق می شود گلیم خودش را از آب بیرون می کشد. دانته، مری و خرگوش، سه شخصیت اصلی داستان، یک مثلث جذاب را تشکیل می دهند و مخاطب را تا پایان کنار خود نگه می دارند. سریال خیلی خوب موفق می شود گذشته و حال این سه شخصیت را با خط داستانی اصلی خود گره بزند. هر سه شخصیت به نوعی درگیر جهنم و موجودات آن هستند و نمی توانند از سرنوشت خود بگریزند. هر سه با خانواده ای ویران دست و پنجه نرم کرده اند، و به شکلی جالب، سرنوشت هر سه نفرشان بهم گره خورده است.

مری به عنوان یکی از قهرمان های اصلی داستان، یک مامور ویژه ماهر و زبده است که تنها یک هدف پیش روی خود می بیند، نابودی موجودات جهنمی که خانواده او را نابود کرده اند. خرگوش هم یک ضدقهرمان جوکرگونه است که دقیقا در نقطه مقابل مری قرار دارد و به خاطر گذشته سیاهی که از سر گذرانده است، تنها به نابودی تمام انسان ها فکر می کند.

دانته همواره ترکیبی از خونسردی، شوخ طبعی و بی خیالی بوده است. سریال هم تلاش می کند این ویژگی ها را رعایت کند. اما در سریال ۲۰۲۵، شوخی ها و دیالوگ های طنزآمیز او گاهی بیش از حد کودکانه یا خارج از لحن کلی اثر به نظر می رسند. در برخی قسمت ها، حضور او بیشتر به یک کمدین اکشن دوست شبیه است تا ضدقهرمانی گرفتار در نبردی کیهانی.

درست است که طنز، بخشی از هویت دانته است، اما وقتی این طنز بدون کنترل وارد روایت می شود، به تضعیف بار دراماتیک و احساسی داستان می انجامد. گویی نویسندگان سریال می خواستند دائماً به ما یادآوری کنند که با اثری «خفن» طرف هستیم، و همین اغراق در «خفن بودن»، جدیت را قربانی کرده است. به طور کلی، ضعف شخصیت پردازی دانته و حضور کم او در سریال، یکی از مهم ترین نقاط ضعف سریال است.

آیا سریال حرفی برای گفتن دارد؟

مهم ترین پرسش درباره ی «شیطان هم می گرید» این است: آیا قصد دارد درباره ی چیزی سخن بگوید؟ آیا مضمون یا جهان بینی روشنی دارد؟ پاسخ، پیچیده است. در لایه های پنهان تر سریال، می توان رگه هایی از مسائل هستی شناختی دید: نبرد ابدی میان خیر و شر، مسئله ی انتخاب، هویت، و حتی ایمان. دانته، موجودی است در مرزها: میان انسان و شیطان، میان عقل و غریزه، میان قدرت و همدلی. اما هیچ کدام از این مفاهیم در سریال فرصت بسط نمی یابند. بیشتر در حد ایده هایی خام باقی می مانند که زیر ضرباهنگ سریع داستان دفن می شوند.

در مقایسه با آثار اقتباسی موفق تر– مانند سریال «کسلوانیا» – که توانستند از دل یک بازی صرفاً اکشن، لایه های سیاسی، اخلاقی، و فلسفی بیرون بکشند، «شیطان هم می گرید» هنوز درگیر پوسته است؛ اسیر فرم و بی نیاز از معنا.

با این که کلیت سریال به نوعی دچار آشفتگی است، نمی توان انکار کرد که برخی لحظات آن می توانند برای مخاطبان وفادار بازی ها بسیار نوستالژیک و دل پذیر باشند. طراحی دانته، حضور مختصر ویرجیل، بازگشت به برخی مکان ها یا ارجاع به مأموریت های خاطره انگیز بازی، می توانند دل بسیاری از طرفداران قدیمی را به دست بیاورند.

اما حتی همین لحظات نیز بیشتر وابسته به پیش زمینه ذهنی مخاطب هستند تا توانایی روایی سریال. در غیاب یک فیلمنامه منسجم و شخصیت پردازی دقیق، این لحظات به خاطره ها ارجاع می دهند، نه به چیزی که خود سریال خلق کرده باشد.

«شیطان هم می گرید» همان چیزی ست که از یک اقتباس از دانته و دنیای خاصش انتظار داریم: اکشن پر زرق وبرق، طراحی بصری چشم نواز، و ضدقهرمانی که در عین بی قیدی و شوخ طبعی، درگیر مبارزه ای فراتر از مرزهای انسانی است.

سریال «شیطان هم می گرید» در نهایت بیش از آن که اقتباسی موفق از یک مجموعه محبوب باشد، نمونه ای است از این که چگونه می توان با تمرکز بیش از حد بر ظاهر، جوهر داستان را از دست داد. دانته هنوز هم قهرمان جذابی ست، اکشن هنوز هم خیره کننده است، و طراحی ها هنوز هم تماشایی اند. اما وقتی تماشای هر قسمت تمام می شود، چیزی در ذهن باقی نمی ماند؛ نه شخصیتی که با او هم ذات پنداری کرده باشیم، نه پرسشی که ما را درگیر کند، و نه جهانی که دوست داشته باشیم به آن بازگردیم. البته همان طور که بالاتر هم اشاره کردیم، در خود بازی های «شیطان هم می گرید» واقعا داستان به آن صورت اهمیت چندانی ندارد و بیشتر این گیم پلی جذاب و نفس گیر آن است که مخاطب را جذب می کند. شاید مشکل اصلی سازندگان سریال ۲۰۲۵ هم همین بوده است.

نقاط قوت:

  • شخصیت های جذاب
  • اکشن تماشایی
  • وفاداری به بازی ها

نقاط ضعف:

  • استفاده بیش از حد از عناصر کلیشه ای
  • پرداخت ضعیف شخصیت دانته به عنوان قهرمان داستان