خاطرات ظل السلطان؛ «ناصرالدوله از روی تملّق پای سگ ها را ماچ می کرد»

خاطرات ظل السلطان؛ «ناصرالدوله از روی تملّق پای سگ ها را ماچ می کرد»

سرویس سرگرمی - . . . یک هفته صدای تفنگ به هوا می‌رفت؛ بدون اغراق روزی صد هزار فشنگ به شکارهای بیچاره خالی می‌شد. به قرب هزار شکار از پازن و قوچ و میش و آهو و گرگ و چهار پلنگ در این شکارگاه صید شد . . . ...

به گزارش سرویس سرگرمی جیرجیرک به نقل از فرادید - فرادید| مسعود میرزا ظلالسلطان پسر بزرگ ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان در دوران حکومت او بود. ظل السلطان نیز مانند پدر تاجدارش دست به قلم بود و خاطرات خود را مکتوب می کرد. در اینجا بخش گزیده ای از خاطرات او را در سفر به اراک و نواحی اطراف آن می خوانید:

به گزارش فرادید؛ ناصرالدوله مرا به ده خودش «امر آباد» و املاکی که در این حدود در «لته در» داشت مهمان کرد. همراهان من، گروهی به خیال شکار و گرفتن انعام، گروهی برای تفرج و گروهی برای سورسات چرانیدن و مفت خوردن، به قرب دو هزار نفر سواره و پیاده به مهمانی ناصرالدولۀ بیچاره آمدند؛ کاملا او را به خاک سیاه نشاندند!

. . . او هم الحق پای دنیاداری و تملق را به جایی گذاشت که من خود تصدیق می کنم دست هیچ کس در تمام خلقت [در تملق] به او نمی رسد؛ از روی تملق حتی پای تازی ها را ماچ می کرد!

بوسه زد بر پای سگ مجنون و گفتندش که چیست؟

گفت این خود گاه گاهی کوی لیلی دیده است

. . . یک هفته در لته در صدای تفنگ به هوا می رفت؛ بدون اغراق روزی صد هزار فشنگ به شکارهای بیچاره خالی می شد. به قرب هزار شکار از پازن و قوچ و میش و آهو و گرگ و چهار پلنگ در این شکارگاه صید شد. . . . به قرب چهارصد قوچ بزرگ شکار شد. کاکاهای من خیلی زیاد زدند، بخصوص پرویزخان به قدر پنجاه شکار زده بود . . .

این سفر من از همه کمتر زدم؛ خیلی دمغ شدن باطنا و دلتنگ. کلا یازده قوچ زدم. یک جعبه تفنگ گلوله زنی ریشارد بسیار اعلی و یک جعبه تفنگ چهارپاره زنی نمره 15 با یک شمشیر مرصع نمرۀ اول بسیار اعلی به ناصرالدوله خلعت داده و مرحمت کردم.