سفر به ایران قدیم؛ یادداشت های علم، دوشنبه 28 فروردین 1351: گفت و شنودی که با خبرنگار رسانه مشهور داشتم

سفر به ایران قدیم؛ یادداشت های علم، دوشنبه 28 فروردین 1351: گفت و شنودی که با خبرنگار رسانه مشهور داشتم

سرویس سرگرمی - یادداشت‌های اسدالله علم: بعد آقای [نایت] Knight مخبر مجله اکونومیست لندن را پذیرفتم. با او یک ساعت و نیم صحبت کردم، در خصوص خاورمیانه و وضع ایران - او یک هفته قبل مصاحبه ای با شاهنشاه داشت. راجع به عراق و افغانستان و پاکستان و خلیج فارس صحبت کردیم و من جدی بودن وضع را برای او تشریح کردم. گفت: راجع به خود ایران چه می‌گویی؟ گفتم: خیلی خوشبین هستم. زیرا شاه واقعاً جز به ایران و ایرانی نمی اندیشد و می بینید که در ده سال اخیر چه پیشرفت‌هایی کرده ایم. گفت: درست است ولی فکر نمی‌کنید که رژیم شما باید بیشتر لیبرال باشد؟ ...

اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم ترین چهره های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.     در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.   دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۱: صبح شرفیاب شدم، شاهنشاه سرحال بودند. بریده روزنامه های سویس و فرانسه را تقدیم کردم، ملاحظه فرمایند. همین روزنامه هایی که این قدر به ما بد نوشتند، حالا تعریف می کنند و امیر هوشنگ را ملائکه کرده اند. فرمودند: قبلاً وزارت خارجه داده است، خواندم. بعد فرمودند: این آقایان حالا بریده این جرائد را تلگراف می کنند که خدمت نمایی کنند. حال آن که یک قدم هم در موقع سخت که لازم بود، برنداشتند. حالا که تو وضع روزنامه ها را از طریق دیگر روبه راه کرده ای، خجالت نمی کشند، تلگراف می کنند. البته این اظهار مرحمت زیاد نسبت به من بود......     بعد مرخص شدم سفیر عربستان سعودی را پذیرفتم و اوامر شاهنشاه راجع به شیوخ خلیج فارس را به او ابلاغ کردم. بعد آقای [نایت] Knight مخبر مجله اکونومیست لندن را پذیرفتم. با او یک ساعت و نیم صحبت کردم، در خصوص خاورمیانه و وضع ایران - او یک هفته قبل مصاحبه ای با شاهنشاه داشت. راجع به عراق و افغانستان و پاکستان و خلیج فارس صحبت کردیم و من جدی بودن وضع را برای او تشریح کردم. گفت: راجع به خود ایران چه می گویی؟ گفتم: خیلی خوشبین هستم. زیرا شاه واقعاً جز به ایران و ایرانی نمی اندیشد و می بینید که در ده سال اخیر چه پیشرفت هایی کرده ایم.   گفت: درست است ولی فکر نمی کنید که رژیم شما باید بیشتر لیبرال باشد؟ گفتم: حرف شما هم درست است؛ مشروط به این که این لیبرال بودن به پیشرفت ایران صدمه ای نزند. عمده این است که کار مملکت پیشرفت کند، لیبرال بودن و نبودن را کسی به حساب نمی گیرد. مگر شما - دنیای غرب - که با رژیم چین کمونیست و فرانکو هر دو می سازید، نسبت به خط مشی آنها ایرادی می کنید؟ گفت: نه. گفتم: پس چه می گویید؟ گفت: آخر طبقه جوان را می گویم که ناراضی هستند. گفتم: طبقه جوان همه جا ناراضی است. تمام این  هیپی گری ها و [یاغی گری ها] revolt در دنیا و دانشگاه ها و غیره برای این است که طبقه جوان به یک صورتی می خواهد جلب توجه بکند، یا افسار پاره کند. به هر صورت منحصر  به ما نیست.   گفت: با وصف این روال دنیا بر این شده. گفتم: ببین جانم، شاهنشاه ما به جایی رسیده است که به هیچ وجه در فکر تظاهر و دماگوژی نیست. خودش می داند که در  قلب او یک لکه سیاه - به این معنی که به چیز دیگری جز منافع ایران فکر بکند و به خودش بیندیشد - وجود ندارد. بنابراین همان طور که تمام مردم ایران او را پدر  می شناسند، جوانها هم که به نان و آب رسیده و می رسند این مطلب را خواهند فهمید، به علاوه همه جوانها هم ناراضی نیستند، اقلیت ناراضی وجود دارد که بعضی ها در جهل هستند و بعضی ها هم مأمور دیگران اند. گفت: درست است. ولی مردم به خصوص طبقه جوان به همان دلیلی که خودت می گوی،ی باید حس کند که در اداره کشور شریک است. گفتم: این حرف شما را تصدیق می کنم و به شما اطمینان می دهم که این مطلب از نظر شاه دور نیست. اولاً موضوع انقلاب آموزشی را که شاهنشاه تحت نظر شخص خود گرفته اند، حکایت از همین مطلب دارد، بعد هم انتخابات شهرداری ها و انجمن های ولایتی واقعاً مردم را به این قسمت سوق می دهد. گفت: ممکن است، ولی بعضی [منافع پا گرفته] vested interests ممکن است نگذارد این کارها بشود. گفتم: منافع کی؟   گفت: مثلاً منافع ساواک. گفتم: جای تعجب است شما چنین فکر می کنید. ساواک اصلاً منافعی ندارد و نمی تواند داشته باشد، یک دستگاهی است تحت نظر شاهنشاه. آنها نمی دانند چه منافعی داشته باشند؟ گفت: منظورم این است که آنها ممکن است حافظ منافع دیگران باشند، مثلاً هیئت حاکمه که بر سر کار است. گفتم: خیلی غلط فکر می کنید - گو این که در دل خودم از این حیث نگرانی هست ـ و من به شما اطمینان می دهم شاهنشاه در راه آن چه که در فکر آن هستند و در راه منافع کشور است به هیچ وجه تحت تأثیر کسی و چیزی قرار نمی گیرند و هیچ مطلبی را هم از نظر دور نمی دارند. بعد موضوع محاکمات را گفت که خیلی در دنیا بر علیه شما تبلیغ شد -  محکومین اخیر که به علت خرابکاری و کشتار در دادگاه نظامی محاکمه شدند.   گفتم: اولاً اینها مسلح بودند و مردم بی گناه را در کوچه و بازار کشتند. می فرمایید اینها را باید آزاد می کردیم؟ پس مردم دیگر اطمینانی به هیچ وجه نمی توانند داشته باشند. بعد مَثَل والاحضرت اشرف را گفتم و جوابی که شاهنشاه به ایشان داده بودند که من در فکر پرستیژ برای خودم نیستم، من باید وظیفه ملی خود را انجام بدهم. گفت: کاش شما محاکمات را علنی می کردید. گفتم: این یک حرفی است، ولی نمی شد. چون قانون این اشخاص را سارقین مسلح می شناسد و باید در دادگاه نظامی محاکمه می شدند.   گفت: ترکیه از این حیث از شما جلو افتاد، چون این ها را در دادگاه علنی محاکمه کرد. گفتم: نتیجه اش هم این شد که اعدام قاتلین مسلم را به تعویق انداخت، در نتیجه این پیش آمد اخیر شد و مهندسین شما را بردند و کشتند - مهندسین ناتو را از ازمیر دزدیدند و کشتند، یک کانادایی، دو نفر انگلیسی. گفتم: با وجود این من حس می کنم که همۀ این مطالب در نظر مبارک شاهنشاه هست.   در قیر و کارزین، جمعیت بانوان برای کمک آمده بودند و داد سخن دادند. به شاهنشاه عرض کردم: دروغ می گویند، به محض آن که تشریف بردید، این ها هم خواهند رفت. به متصدی شیر و خورشید گفتم وقتی رفتند، تلگراف کن. تلگراف کرد. خنده ام گرفت. تلگراف را حضور شاهنشاه تقدیم کردم...